تو با شوهرت ماهی می خوری من زل می زنم به ماه و دیوانه می شوم و کوچه ها را آواز می خوانم و به سنگ ها لگد می زنم و زنم و... بغضم می ترکد از تو که دور می شوم کوچه که هیچ! گاهی اتوبان هم بن بست است من رودخانه ای را می شناسم که با دریا قهر کرد و عاشقانه به فاضلاب ریخت
|