می خواستی یک عمر با من همصدا باشی مثل نسیمی در هوای من رها باشی یادت می آید بارها با شوق می گفتی تا پای جان هستم در کنارت هر کجا باشی؟ دیروز و امروزت تفاوت دارد اما- حیف اینگونه در چشمم چرا باید دو تا باشی؟ در روزگار رونق چشمان رنگارنگ باید هم اینگونه به من بی اعتنا باشی وقتی که بسیار است خاطر خواه اشرافی پاسوز عشق مستمند من چرا باشی؟ هرگز تصور هم نمی کردم که تو اینقدر در وادی دلدادگی ها بی وفا باشی تنها ترینم پیکرم یخ بسته اما کاش می شد تنم را باز خط استوا باشی اما نه باید دل برید از با تو بودن ها دیگرامیدی نیست خاطر خواه ما باشی
|