سفارش تبلیغ
صبا ویژن
blogsTemplates for your blogpersianblogpersianyahoo
از خداوند دانش سودمند بخواهید و ازدانشی که بهره نمی دهد به خدا پناه ببرید . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
بسوی عشق

  نویسنده: علیسان شایقی  
 

1

به کودکم که نشسته ست در سر و رَحِمت!

به عشق: پایان بندی ِ روزهای غمت

به افتضاح ترین حالت درونی تو

به رگ زدن هایم روی خواب خونی تو

به پنجره که به مشتی تگرگ چسبیده

پریدن از خوابی که به مرگ چسبیده

به کودکی که به سختی ادامه می دهدم

به دختری که پس از مرگ نامه می دهدم!

به ماه های رسیده به سال و بعد سده!

به کلّ «می دهدم»های توی ذوق زده

به اینهمه چسبیدم که شعرتان بکنم

که عشق را وسط مرگ امتحان بکنم!

2

تشنّجم در دستت، تو و زمین لرزه

فرار کردن ِ از سال ها زن هرزه

به فیلم دیدن، در مبل های یک نفره

به زندگی چسبیدن شبیه یک حشره

به هرزگی تنم روی داغی نفسی

به شعرخواندن من روی تخت خواب کسی

به بحث ِ علمی ِ آهسته ی ِ در ِ گوشت!

مقاله خواندن، از دیدگاه آغوشت

به گریه کردن من در حقوق جاری زن

به بوسه های تو با نقد ساختارشکن

به بغض کردن و مُهر طلاق را خوردن

به پارک/ رفتنت و چای داغ را خوردن

درست می میرم تا تو را غلط نکنم!

به اینهمه می چسبم که گریه ات نکنم



  • کلمات کلیدی : شعر
  •  
       
    یکشنبه 92 آذر 3 ساعت 12:50 عصر

      نویسنده: علیسان شایقی  
     

    عکس کسی افتاده ام در حوض نقاشی

     

    محبوب من! گه می خوری مال کسی باشی

     

    گه می خوری با او بخندی توی مهمانی

     

    می خواهمت بدجور و تو بدجور می دانی

     

    هذیان گرفته بالشم بس که تبم بالاست

     

    این زوزه های آخرین نسل ِ دراکولاست

     

    از بین خواهد رفت امّا نه به زودی ها!

     

    از گردن و آینده ات جای کبودی ها



  • کلمات کلیدی : شعر
  •  
       
    یکشنبه 92 آذر 3 ساعت 12:44 عصر

      نویسنده: علیسان شایقی  
     

    یک سمت تویی و عشق: مرگی ساده

    یک سمت جهان به قتل من آماده!

    می ترسم! مثل بچّه گنجشکی که

    در دست دو بچّه ی شرور افتاده



  • کلمات کلیدی : شعر
  •  
       
    یکشنبه 92 آذر 3 ساعت 12:39 عصر

      نویسنده: علیسان شایقی  
     

    تو با شوهرت ماهی می خوری
    من زل می زنم به ماه و
    دیوانه می شوم و
    کوچه ها را آواز می خوانم و
    به سنگ ها لگد می زنم و
    زنم و...
    بغضم می ترکد
    از تو که دور می شوم
    کوچه که هیچ!
    گاهی اتوبان هم بن بست است
    من رودخانه ای را می شناسم
    که با دریا قهر کرد
    و عاشقانه
    به فاضلاب ریخت



  • کلمات کلیدی : شعر
  •  
       
    یکشنبه 92 آذر 3 ساعت 12:38 عصر

      نویسنده: علیسان شایقی  
     

    در من جنازه ای متحرک بود با خواب های قی شده سر می کرد
    در تو سری که می زند از دیوار... و قرص هات داشت اثر می کرد
    با فلسفه به حکم شکم سیری، با منطق شکسته ی تعمیری!
    شب ها درخت سرو اساطیری در باغ، واردات تبر می کرد
    استاد از ازل به عدم می رفت، از کوچه ی بغل به حرم می رفت
    تا از شکم به زیر شکم می رفت، اردک اگر نبود پسر می کرد!!
    ماهی شدی به وسوسه ی اِشراق! شب های درک هستی و استفراغ
    رگ می زدی به تیغ ترین برّاق! خون، کوسه را اگرچه خبر می کرد
    با بنگ در میان جنون رفتن، با یک سرنگ داخل خون رفتن
    با شال سبز تلویزیون رفتن!!... پرواز روی بالش پر می کرد!
    از اوّلی و سینی ِ بی چایی، از دوّمی و فکر خودارضایی
    سیگار می کشید به تنهایی، گریه به یاد هر دو نفر می کرد
    تردید شعله در دل فندک بود، درک یقین به واسطه ی شک بود
    هر روز توی کار کنیزک بود، شب ها کدو به آلت خر می کرد
    آماده بود آهن و سنگ و چوب، در فال ها مکان و زمانی خوب
    شام و زن و بساط تل و مشروب... تا آخرین چریک، خطر می کرد!
    از اینکه باز عاشق من باشید، تا بچه ای که زیر خودش شاشید
    مغز مرا به پنجره می پاشید، قلب مرا جنون زده تر می کرد
    پاییز بود و در تو بهاری داشت، آوازهای گریه درآری داشت!
    من بود و با نگاه تو کاری داشت، مستی که توی کوچه گذر می کرد
    در انتظار صوت و صدایی بود، در انتظار حرکت پایی بود!
    خوابیده بود و فکر رهایی بود، یک روز از این دیار سفر می کرد...



  • کلمات کلیدی : شعر
  •  
       
    جمعه 92 آذر 1 ساعت 2:50 عصر

      نویسنده: علیسان شایقی  
     

    باز باران با ترانه می خورد بر بام خانه

    خانه ام کو؟خانه ات کو؟

    آن دل دیوانه ات کو؟

    روزهای کودکی کو؟ فصل خوب سادگی کو؟

    پس چه شد دیگر کجا رفت؟

    خاطرات خوب رنگین در پس آن کوی بن بست

    در دل ما آرزوهاست.

    کودک خوشحال دیروز غرق در غمهای امروز،

    یاد باران رفته از یاد

    آرزوها رفته برباد

     



  • کلمات کلیدی : شعر
  •  
       
    یکشنبه 92 آبان 5 ساعت 3:12 عصر

      نویسنده: علیسان شایقی  
     

    تو گوه می خوری وقتی اینجای دلت جای دیگس

    تو گوه می خوری وقتی که با من هستی فکر تو جای دیگس

    تو هیچی نیستی فقط توهم زدی و بس

    می سوزم از اون گوسفندی که تو رو شاخت کرد

    از یادم من رفتی اما نمی دونم

    از چشم من افتادی اما نمی دونم

    از قلب من رفتی اما نمی دونم

    چشمای بارونم روزای گریونم



  • کلمات کلیدی : شعر
  •  
       
    شنبه 91 تیر 31 ساعت 11:5 صبح

      نویسنده: علیسان شایقی  
     

    ناگهان زنگ میزند تلفن

    ناگهان وقت رفتند باشد

    مرد هم گریه میکن وقتی

    سره من روی دامنت باشد

    بکشی دست روی تنهایش

    بکشد دست از تو و دنیات

    واقعا عاشق خودش باشی

    واقعا عاشق تنت باشد

    توی دنیای دوست داشتنی

    بهترین دوست دشمنت باشد

    دل به آبی آسمان بدهیم

    به همه عشق را نشان بدهیم

    بعد در راه دوست جان بدهیم

    دوستت عاشق زنت باشد

    دوستت عاشق زنت باشد



     
       
    جمعه 91 اردیبهشت 1 ساعت 12:42 عصر

      نویسنده: علیسان شایقی  
     

    با تمام وجود غمگینم

    مثل وقتی که زن نمی سازه

    مثل وقتی که دوست می میره

    مثل وقتی که تیم می بازه

    با تمام وجود غمگینم

    مثل اوغات تلخ تنهای

    فکر کردن به سکس با رویا

    شرم احساسه زود ارضای

    با تمام وجود غمگینم

    لوله تریاک زیر این تخته

    دست و پاهامو با تناب نبند

    ترک اعتیاد واقعا سخته

    با تمام وجود غمگینم

    مرگ جزئی از آرزوم شده

    بهتره شعرمو شروع کنم

    باز سیگار من تموم شده

    با تمام وجود غمگینم

    با تمام وجود غمگینم

     

     

     

     



  • کلمات کلیدی : عشق، شعر، شعر نو، ترانه، غگمین، نفرت
  •  
       
    سه شنبه 91 فروردین 22 ساعت 3:10 عصر

       1   2   3      >
    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
      شعر
    دراکولا
    بچه شرور
    شوهرت
    جنازه
    کودکانه
    باران
    تو گوه می خوری
    ناگهان
    با تمام وجود غمگینم
    [عناوین آرشیوشده]
     
    پارسی بلاگ

    خانه مدیریت شناسنامه ایمیل

    119996: کل بازدید

    37 :بازدید امروز

    5 :بازدید دیروز

     RSS 

     Atom 

     
    دسته بندی
     
    آرشیو
     
    درباره خودم
    بسوی عشق
    علیسان شایقی
    با سلام خدمت دوستان عزیز من در این وبلاگ سعی میکنم طرز فکری نوی از زندگی رو براتون توضیح بدم. راه در جهان یکیست و آن راه راستی است
     
    لوگوی خودم
    بسوی عشق
     
     
    عکس رفقام
     
    رفقام
    حضور و غیاب
     
    اشتراک